کلبه ی تنهایی

از عارفی پرسیدم چه حک کنم روی نگین انگشترم که وقتی غمگینم و وقتی شادم او را بنگرم؟گفت حک کن:میگذرد........

 سیگارم را روشن میکنم .و کام میگیرم...


افکارم دود میشوند ته سیگار میشود برایم ته دنیا...


و من پرت میشوم در این کابوس که تو رفته ای...

 

 از بخت بدم...


ایینه فروش شهر کوران شدم...

 

 چانه نزن خدا...


من از تو تنهاترم...


وتنها تو می دانی شمار اه های نکشیده ام را...

 

 روانشناس هم دیوانه شد...


وقتی چند لحظه از سکوتم را برایش معنا کردم...

 

 

عجب معلم سختگیری است...

 

این روزگار...


اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد...

 

 

تو هم برو مبادا از انهایی که مرا تنها گذاشته اند...


جا بمانی...

 

 قلبم مانند قبرم تنها جای یک نفر است...


بقیه هری...

 

 انقدر غمگین و حالم خراب است...


که حتی شیطان دلداریم میدهد...

 

 روی دیوار اتاقش زده بود:استعمال دخانیات الزامیست...


چون پنجره ی اتاقش رو به خانه ای باز میشد...


که عشقش عروس ان خانه بود...

 

 

روز مرگم...

 

در اخرین نفسم...


فقط یک چیز به او خواهم گفت:


اونطوری نه...


اینطوری میرن....

 

 دیروز نهفته در خنده های کودکانه ی تولد بودیم...


امروز...


گمگشته در تاریکی زندگی...


فردا...


شاید غرق در ابهام خاک...

 

 

 کاش دنیا یک بار هم که شده بازیش را به ما می باخت...

 

مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش...

 

68571_634482281224403881_l

 

کودکانی هستند که شبها با دیدن کارتون میخوابند...


کودکانی هم هستند که شب ها را در کارتون میخوابند...

 

 

هر جا که می بینم نوشته است:


خواستن توانستن است...


اتیش میگیرم...


یعنی اون نخواست که نشد...

 

                        

عمریست نشستم...

 

پای لرز خربزه هایی که هیچ وقت یادم نمی اید کی؟؟؟


خوردمشان....

 

خدایا دنیا شهوت سرایی شده برای خودش...

 

نمی خواهی فیلترش کنی...

 

از من وفای زنانه میخواهد...

 

کسی که غیرت مردانه ندارد...

 

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا