کلبه ی تنهایی

از عارفی پرسیدم چه حک کنم روی نگین انگشترم که وقتی غمگینم و وقتی شادم او را بنگرم؟گفت حک کن:میگذرد........

دیگر کسی از پشت خنجر نمی زند...

 

می ایستد رو در روی تو....

 

خنجر را در سینه ات فرو میکند و میرود...

 

بی انکه خنده اش را لحظه ای متوقف کند...

 

 

 

همه گفتند گفتند:بخشش از بزرگان است و من بخشیدم...

 

اما هیچکس نگفت چقدر بزرگ شده ای...

 

همه گفتند:بلد نبودی حقت را بگیری...

 

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا