تو نیستی و هراسی در دلم افتاده...
حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت...
گم کرده باشد...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: عاشقانه,
نوشته شده در پنج شنبه 26 دی 1392ساعت 14:3 نویسنده اسماعیل
تو نیستی و هراسی در دلم افتاده...
حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت...
گم کرده باشد...
نظرات شما عزیزان: