کلبه ی تنهایی

از عارفی پرسیدم چه حک کنم روی نگین انگشترم که وقتی غمگینم و وقتی شادم او را بنگرم؟گفت حک کن:میگذرد........

 

می خواهم ببوسمت...

 

فوقش خدا مرا ابلیس بداند...

 

و به جرم بوسین تو به جهنم بیاندازد....

 

تو هم به جرم اینکه ابلیس تو را بوسیده به جهنم بیایی...

 

و من هر روز به دور از چشم خدا تو را ببوسم...

 

چه بهشتی میشود جهنم...

 

  تو نیستی و هراسی در دلم افتاده...

 

حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت...

 

گم کرده باشد...

 
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

هدایت به بالا

کد هدایت به بالا